منُ زندگی کوفتیم |
||
از مرمر حسرت تراشیدند ما را عمری نشستند و پرستیدند ما را ما خشتهایی خام بر دیوار بودیم نادوستان آیینه نامیدند ما را بدمستشان کردیم و چون ته مانده جام بر سینه دیوار پاشیدند ما را ما را به خاک تیره افکندند چون گل با آنکه بوییدند و بوسیدند ما را پنهان و بیآزار، گرم بوسه بودیم از روزن دیوارها دیدند ما را دیدند و چون آیینهای زنگاربسته بر سنگهای سرد کوبیدند ما را ذلت ببین کز بین صدها بام کفتر کفتارها ما را پسندیدند، ما را محشر شد و پا در میانی کرد مستی بردند و سنجیدند و بخشیدند ما را! نظرات شما عزیزان: برچسبها:
+
تاریخ | سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ساعت | 7:56 نویسنده | مرمـر
|